خوش اومدین...!

مثل ساحل آرام باش ... تا مثل دریا بی قرارت باشند...!


http://roozgozar.com                     http://roozgozar.com


رنگين کمان ، پاداش کسی است که تا آخرين قطره زير باران م
ی ماند
...!

نوروزتون شاد شاد...!

 

فرهاد صفریان...!

در نوبتی دوباره دلت را مـرور كن
از غم به هر بهانه ی ممكن عبور كن...!

رحمی كن ای عزيز به آبادی خودت
فكری برای كشتن اين بوف كور كن

اي خيس گريه های كدورت ، كمی بخند
اين ابرهای ِ مملوِ تب را صبور كن

گيرم تمام راه تو مسدود شد ، بگرد
يك آسمان تازه و يك جاده جور كن...!

با انجمادِ ظلمتِ شب ، بی شباهتی
با شعله ، در برودت ذهنم خطور كن

ياغی ! هبوط ، فرصت تقسيم سيب نيست
در نوبتی دوباره دلت را مـرور كن...!

عادت...!!

شهری بود که در آن، همه چیز ممنوع بود...!
و چون تنها چیزی که ممنوع نبود بازی الک دولک بود، اهالی ‌شهر هر روز به صحراهای اطراف می‌رفتند و اوقات خود را با باری الک دولک می‌گذراندند...
و چون قوانین ممنوعیت نه یکباره بلکه به تدریج و همیشه با دلایل کافی وضع شده بودند، کسی دلیلی برای گلایه و شکایت نداشت و اهالی شهر هم مشکلی هم برای سازگاری با این قوانین نداشتند...
سال ها گذشت. یک روز بزرگان شهر دیدند که ضرورتی وجود ندارد که همه چیز ممنوع باشد و جارچی‌ها را روانة کوچه و بازار کردند تا به مردم اطلاع بدهند که می‌توانند هر کاری دلشان می‌خواهد بکنند...
جارچی ها برای رساندن این خبر به مردم، به مراکز تجمع اهالی شهر رفتند و با صدای بلند به مردم گفتند:

”آهای مردم! آهای … ! بدانید و آگاه باشید که از حالا به بعد هیچ کاری ممنوع نیست.”


مردم که دور جارچی ها جمع شده بودند، پس از شنیدن اطلاعیه، پراکنده شدند و بازی الک دولک شان را از سر گرفتند...!
جارچی ها دوباره اعلام کردند:

“می‌فهمید! شما حالا آزاد هستید که هر کاری دلتان می‌خواهد، بکنید.”!


اهالی جواب دادند: “خب! ما داریم الک دولک بازی می‌کنیم.”!!


جارچی ها کارهای جالب و مفید متعددی را به یادشان آوردند که آنها قبلاً انجام می‌دادند و حالا دوباره می‌توانستند به آن بپردازند.
ولی اهالی گوش نکردند و همچنان به بازی الک دولک شان ادامه داند؛ بدون لحظه‌ای درنگ...!
جارچی ها که دیدند تلاش شان بی‌نتیجه است، رفتند که به اُمرا اطلاع دهند.


اُمرا گفتند: ”کاری ندارد! الک دولک را ممنوع می‌کنیم.”!

                                                                                                        
آن وقت بود که مردم دست به شورش زدند و همة امرای شهر را کشتند و بی‌درنگ برگشتند و بازی الک دولک را از سر گرفتند...!!!

                                                                                                     "ايتالو کالوينو"

 

بی ربط نوشت...!

پیاده روی جلوی مدرسه ی ما خیلی پهنه بطوری که دوطرفش ماشینامونو پارک می کنیم و تازه بینشم هنوز ماشین می تونه بیاد و بره... لبخند

و الان 3ساله که من توی این مدرسه م وضعیت همینه ، قبلشم همینطور بوده...! چشمک

اما دیروز موقع رفتن با صحنه ی جدید و نسبتا عجیبی روبرو شدیم تعجب

زیر برف پاک کن همه ی ماشینا یه قبض جریمه ی 40هزار تومانی بود...! ناراحت

و جالب اینکه آقا پلیس محترم یه زحمت نکشیدن دو قدم بیان داخل مدرسه یه تذکر بدن بعد جریمه کنن عینک

و از همه جالب تر اینکه امروز ، بيشتر همکارا ، ماشيناشونو همون جای دیروزی پارک کردن...!!! نیشخند

یلدا...!

 

یاد آن شب ها و یلداها به خیر                    برف بازی ها و سرماها به خیر


کرسی و مادربزرگ و قصه ها                   آن تخیل ها و رویاها به خیر


دست های بی حس و سرمازده                   کرسی مطبوع و گرماها به خیر


آن تنقل ها ، لواشک های ترش                  نان شیرین و کدو حلوا به خیر


     مردم دریادل آن روزگار                         پاک بازی ها  و سوداها به خیر


جایشان خالی ست اکنون پیش ما                  یاد آن بگذشتگان ما به خیر

برداشتی از یک ایمیل...!

چگونه از زندگی مان بیشترین لذت را ببریم ...!

زندگی می تواند کاملاً متفاوت باشد برای آنها که تصمیمات مهم می گیرند، معنا و مفهوم زندگی شما همان چیزی است که خودتان هر روز با اعمال و افکارتان می سازید.

  زندگی از انتخاب های شما تشکیل می شود و تصمیم گیری اهمیت زیادی دارد زیرا هر انتخاب شما هم فواید و هم عواقبی به دنبال دارد؛ سعی کنید همیشه قبل از هر تصمیم این دو را در نظر بگیرید.

1 - از زمان حال لذت ببرید

هر روز را طوری زندگی کنید انگار آخرین روز زندگیتان است. امروز هدیه ای به شماست. زندگی موقعیت ها و فرصت های زیادی را به شما هدیه می دهد اما زمانی می توانید از فرصت زندگی کردن خود بیشتری استفاده را ببرید که انتخاب های درستی داشته باشید. از هر لحظه زندگی لذت ببرید. هر روز می تواند شروعی تازه با انتخاب هایی پیش رویتان باشد، پس منتظر چه هستید؟

ماجراجو باشید

کمی به اکتشاف بپردازید و از چالش های تازه استقبال کنید. همراه با عزیزانتان به دیدن مکان های جدید بروید. راه هایی را انتخاب کنید که دیگران انتخاب نمی کنند. خودتان را اسیر عادت های همیشگی نکنید. زندگی با ریسک و ماجراجویی بسیار هیجان انگیزتر خواهد بود.

3 - دفترچه خاطرات داشته باشید

موفقیت ها و شادی های زندگیتان را ثبت کنید. وقت بگذارید و نوشته های قبلیتان را بخوانید. این می تواند منبع الهام خوبی برای خودتان و دیگران باشد.

4 - همه را دوست بدارید

خودتان را دوست داشته باشید به زیبایی بیرونی و درونی خودتان دقت کنید تا بتوانید همان را در دیگران ببینید. پذیرش از درون می آید. به چیزهایی از خودتان که دوست ندارید فکر نکنید. درعوض، چیزهایی را در خودتان پیدا کنید که دوست دارید.

دیگران را دوست داشته باشید؛ کسانی که با شما خوب رفتار می کنند را دوست بدارید. بدون اینکه انتظار دوست داشته شدن و محبت دیدن داشته باشید، دوست بدارید و محبت کنید. در برخورد با دیگرانخودخواه نباشید.

5 - همه آدم ها را بپذیرید

مهربان و مودب باشید. از همراهی دیگران لذت ببرید. خوبی های آنها را ببینید نه تفاوت هایی که با شما دارند. دیگران را قضاوت نکنید و طوری با همه رفتار کنید که دوست دارید با شما رفتار کنند.

6 - هدف زندگی را دریابید

چیزی را پیدا کنید که به زندگیتان معنا و مفهوم دهد. وقتی چیزی پیدا کردید که برایش زندگی کنید، مطمئناً بهتر زندگی خواهید کرد. اگر روابطتان هدف اصلی زندگیتان نباشد، شغلتان یا هر چیز دیگری می تواند باشد. معنای زندگی شما چیزی است که خودتان تعیین می کنید. برای خودتان هدف تعیین کنید و برای رسیدن به آن تلاش کنید.

7 - کمک کنید

بی دریغ به دیگران خدمت کنید. از همسایه تان شروع کنید. به افراد نیازمند کمک کنید. کمک کردن نه تنها باعث می شود انسان بهتری باشید، بلکه به رشد دیگران نیز کمک می کند.

واقع بین باشید

اهدافی متناسب با توانایی ها و استعدادهایتان تعیین کنید. هر تلاش را یک دستاورد در نظر بگیرید.

9 - به دنبال تعادل باشید

روز و شب، جلو و عقب، خوب و بد را در هر چیزی بشناسید.

10 - مثبت باشید

بر افکار و اتفاقات خوب تمرکز کنید. خیلی به خودتان سخت نگیرید. اذیت کردن و آزار رساندن به خودتان هیچ فایده ای ندارد. مثبت باشید. مثبت فکر کنید، مثبت حرف بزنید و مثبت عمل کنید. همیشه نیمه پر لیوان را ببینید.

11 - کنترل خود را حفظ کنید

مسئول رفتارها و اعمال خودتان باشید. با خود صادق باشید. در هر موقعیتی یک رمز شخصی داشته باشید. به دنبال زمینه های مشترک باشید.

12 - به قلب و روحتان گوش دهید

به ندای درونتان گوش دهید اما برای تصمیم گیری آزاد باشید. از غریزه تان استفاده کنید. اجازه ندهید دیگران به شما بگویند چه بکنید.

13 - ذهنتان را پاک کنید

دعا و راز و نیاز با خدا، تمرینات یوگا و مدیتیشن روحتان را جوان و شاداب کرده و باعث می شود بهتر تمرکز کنید.

14 - سبکبار باشید

خواسته ها، تمایلات و دارایی ها نباید مالک شما باشند. خودتان را از تکانه ها آزاد کنید. تصمیم بگیرید فقط به نیازهای ساده و روزمره خود فکر کنید.

15 - بخندید

خنده بهترین دارو است. خندیدن در بدن اندورفین آزاد می کند و طول عمر شما را افزایش می دهد. شادی درونی واقعاً زیبا و لذت بخش است.

16 - انعطاف پذیر باشید

به تغییر بعنوان چیزی مثبت در زندگی نگاه کنید. گاهی اوقات باید با جریانی که پیش از شماست پیش روید.

17 - چند هدف روزانه لیست کنید

یک دوست جدید پیدا کنید، برای شنا یا پیاده روی بروید. برای لذت بردن از هر روزتان برنامه داشته باشید.

18 - چیزهای کوچک را تحسین کنید

وقتی برای پیاده روی در محل همیشگی می روید، سعی کنید این بار با دفعات قبل متفاوت بوده و چیزهایی جدید کشف کنید. وانمود کنید که در کشوری دیگر هستید و بار اول است که به آنجا آمده اید. با خانواده تان بیرون بروید و خوش بگذرانید. برای درک زیبایی های اطرافتان وقت بگذارید.

19 - خودتان و دیگران را ببخشید

انرژی منفی که بخاطر شکست های قبلی احاطه تان کرده و شما را عقب نگه داشته را آزاد کنید. به استقبال هر چیزی بروید که زندگی برایتان پیش می آورد.

20 - با خودتان و دیگران، مخصوصاً با خودتان، صادق باشید

اگر با خودتان صادق نباشید، استرسی پنهانی در شما ایجاد می شود که همه شادی و انرژی تان را می گیرد. پذیرفتن خود خیلی مهم است. صادق بودن زندگی تان را ساده تر می کند و باعث می شود آنهایی که بخاطر دیدگاه هایتان دوستتان ندارند از شما دور شوند. صداقت داشتن با دیگران اعتماد می سازد و با خودتان اعتماد به نفس.

21 - در انتظار فردا باشید

هر روز خاص است. هیچ روزی شبیه روز قبل نیست و هر روزی به نوبه خود زیباست. اگر همه چیز بر وفق مرادتان پیش نمی رود، به خاطر داشته باشید که همیشه فردایی وجود دارد. ممکن است فردا زندگیتان بهتر شود.

22 - قدر زندگیتان را بدانید

فکر کردن به محدود بودن عمر ، باعث می شود قدر زندگیتان را بدانید. برای درک زیبایی زندگی و دنیا وقت بگذارید.

23 - محیط اطرافتان را تحسین کنید

هر از گاهی وقت بگذارید و به پیاده روی بروید. تصور کنید از سیاره ای دیگر آمده اید. به همه چیز با دیدی تازه نگاه کنید، حتی به رنگ آبی آسمان و نور خورشید. به گیاهان، درختان، برگ ها و گل ها و تکان خوردن آنها با وزش باد دقت کنید؛ به جریان آب و شکل گرفتن آن وقتی درون ظرفی ریخته می شود. به موجودات مختلف، حشرات، حیوانات، پرندگان و انسان ها نگاه کنید. این کار خاطرات مرده را از ذهنتان پاک می کند و روزمرگی را از زندگیتان بیرون می کند.

24 - افکار منفی تان را پاک کنید

برای پاک کردن ریشه افکار منفی (عصبانیت، ترس، تردید، تنفر و ...) وارد عمل شوید. هر فکر منفی را با یک فکر مثبت جایگزین کنید. ممکن است در آن لحظه خیلی حس خوبی نداشته باشید اما وقتی به چیزهای خوب فکر کنید مطمئناً حالتان بهتر خواهد شد. به همه نعمت هایی که در زندگی به شما داده شده فکر کنید زیرا بااینکه ممکن است گاهی همه چیز به هم بریزد و اوضاع چندان مطلوب نباشد، اما آینده سرشار از امید است. لبخند بزنید و احساسات و افکار منفی را درون خود نگه ندارید.

25 - پایه ای محکم برای اعتقاداتتان بسازید

اما، متواضع باشید و به عقاید دیگران احترام بگذارید. از هر چیزی که به آن اعتقاد دارید دفاع کنید و اجازه ندهید دیگران باورهایتان را سرکوب کنند. می توانید در عین حفظ باورها و ارزش های خود اما از ایده های دیگران نیز استقبال کنید. درگیر جزئیات نشوید. وقتی تعارضات بزرگ برایتان پیش می آید سعی کنید راه هایی خلاقانه برای زندگی با آنها پیدا کنید—کدام مهمتر است، اینکه یکی از عزیزانتان با شما مخالف است یا اینکه دوستش دارید؟

26 - لیست تهیه کنید

لیستی از همه کارهایی که دوست دارید انجام دهید تهیه کنید، مثل یاد گرفتن یک مهارت سخت، پیشرفت کردن در یک کار یا ورزش ... هر بار که کاری از لیستتان را انجام می دهید، جلوی آن تیک بزنید. این روند پیشرفتتان را نشان می دهد.

27 - دوستیابی کنید

دوستانی واقعی پیدا کنید؛ دوستانی که در حضور آنها بتوانید خودتان باشید. با آنها به جاهای بیشتری بروید تا بتوانید در لذت هایتان با آنها شریک شوید.

28 - تقدیر و قدرشناسی تان را ابراز کنید

هر روز چیزهایی که قدردانشان هستید را تشخیص دهید. بگذارید خانواده، دوستان و عزیزانتان ببینند تا چه اندازه برای داشتن آنها قدردان هستید.

29 - الهام بخش خود باشید

کاری انجام دهید که الهام بخشتان باشد: پیدا کردن یک الگوی تازه برای زندگیتان یا خواندن کلامی عبرت آموز از بزرگی. 
 

30 - خود را درگیر گذشته نکنید

نگران اشتباهاتی که در گذشته مرتکب شدید نباشید، سعی کنید از آنها درس بگیرید. هر اشتباه درسی با خود دارد. نگران گذشته نباشید زیرا گذشته است. نگران آینده هم نباشید چون هنوز نیامده است. در امروز زندگی کنید.

31 - هیچ چیز را نادیده نگیرید

از همه چیز و همه کس در اطرافتان تقدیر کنید—خانواده، دوستان، خانه، حیوانات، محیط و دنیا. یک روز که بیدار شوید می بینید که یکی از آنها را از دست داده اید. به همین دلیل باید وقتی آنها را دارید قدرشان را بدانید.

32 - همه چیز را پیش رو داشته باشید

به خاطر داشته باشید که با اینکه ممکن است در حال حاضر همه چیز سخت به نظر برسد اما بدون شک یک نفر هست که اتفاقات و موقعیتی بسیار بدتر از شما دارد.

33 - اجازه ندهید دارایی ها بر زندگیتان فرمانروایی کنند

اجازه ندهید وسایل الکترونیکی جدید، لباس ها و ماشینتان کنترل زندگی شما را به دست گیرند. دارایی های مادی فقط وسیله ای برای کمک به بهبودی زندگی شما هستند. خودتان ارجح هستید.

34 - آرزوهایتان را دنبال کنید

لیستی از همه چیزهایی که روزی دوست داشتید داشته باشید یا انجام دهید تهیه کنید. با نشستن و نوشتن هیچ آرزویی برآورده نخواهد شد. باید بلند شوید و دست به تلاش بزنید. سخت کار کنید و سعی کنید آرزوهایتان را به واقعیت تبدیل کنید. اگر واقعاً چیزی را بخواهید، راهی برای دست یافتن به آن پیدا خواهید کرد.

35 - دلسرد نشوید

شکست را نپذیرید، حتی اگر به نظر برسد تنها گزینه موجود باشد. به موانعی که دیگران برای اینکه به آنچه که هستند تبدیل شوند پشت سر گذاشته اند نگاه کنید. آن را وارد زندگی خود کرده و از آنها درس بگیرید.

36 - خودتان باشید

شجاعت لازم برای اینکه خودتان باشید را داشته باشید. خجالت نکشید! شما همانی هستید که هستید. حتی اگر اجتماع دوستتان نداشته باشید، همین هستید، پس چیزی که دیگران فکر می کنند را فراموش کنید و زندیگتان را بکنید. کاری را بکنید که دوست دارید چون زندگی شما همان است که خودتان می سازید. زندگی شما متعلق به خود شماست. هیچکس دیگر نمی خواهد زندگی شما را زندگی کند، پس همه چیز به خودتان بستگی دارد.

37 - هر روز یک روز تازه است!

از گذشته درس بگیرید، برای آینده هدف تعیین کنید اما در حال زندگی کنید. 
 

نکات مهم:

_ خودتان باشید. حرف ها و قضاوت های دیگران برایتان بی اهمیت باشد.

_ زندگی کوتاه تر از آن است که با پشیمانی و حسرت زندگی کنید. برای جلوگیری از بیماری، خشمتان را فروکش دهید و سبک و آزاد زندگی کنید.

عشق را منتقل کنید.

_ بیشتر گوش دهید، کمتر حرف بزنید.

_ اشتباهات و کمبودهایتان را پذیرفته و فراموش کنید.

_ به آنچه که دارید ارزش بگذارید.

_ قدرشناسی تان را ابراز کنید.


 

 

 

 

دوستی...!

دوستی با بعضی آدم ها مثل نوشیدن چای کیسه‌ ای ست...

هول هولکی و دم دستی...

برای رفع تکلیف...

اما خستگی‌ات را رفع نمی‌کنند...!

دل آدم را باز نمی‌کند... خاطره نمی‌شود...

دوستی با بعضی آدم ها مثل خوردن چای خارجی است...

پر از رنگ و بو...

این دوستی‌ها جان می دهند برای خاطره‌های دمِ دستی...

این چای خارجی را می‌ریزی در فنجان ،

می‌نشینی با شکلات فندقی می‌خوری...

و فکر می‌کنی خوشحال‌ترین آدم روی زمینی...!

فقط نمی‌دانی  که چرا باقی چای که مانده در فنجان ،

بعد از یکی دو ساعت می‌شود رنگ قیر... سیاه سیاه...!

اما دوستی با بعضی آدم‌ها مثل نوشیدن چای سرگل لاهیجان است...

باید نرم دم بکشد...

باید انتظارش را بکشی...

باید برای عطر و رنگش منتظر بمانی...

باید صبر کنی...

آرام باشی و مقدماتش را فراهم کنی...

باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک...

خوب نگاهش کنی...

عطر ملایمش را احساس کنی...

و آهسته و جرعه جرعه بنوشی‌اش و زندگی کنی...!

حمید مصدق...!

من صبورم اما...

به خدا دست خودم نيست اگر مي رنجم

يا اگر شادي زيباي تو را

به غم غربت چشمان خودم مي بندم

من صبورم اما...

چه قدَر با همه ي عاشقي ام محزونم

و به ياد همه ي خاطره هاي گل سرخ

مثل يك شبنم افتاده ز غم مغمومم

من صبورم اما...

بي دليل از قفس كهنه ي شب مي ترسم

بي دليل از همه ي تيرگي رنگ غروب

و چراغي كه تو را از شب متروك دلم دور كند

من صبورم اما...

آه ، اين بغض گران

صبر چه مي داند چيست...!

 

 

 گاهی چو آب هستم و گاهی چو آتشم

 از این دوگانگی ست که بس درد می کشم

سویم میا و روح پریشان من مخوان

 اوراق کهنه ای ز کتابی مشوشم

پرهیز این زمان ز من ای نازنین که من

سر تا به پای شعله و پا تا سر آتشم

با پای خویش ز آتش عشق تو بگذرم

 خویش آزمای خویشم و روح سیاوشم

بستی میان به قتلم و جرمم همین که من

 با خامه خیال خود آن موی می کشم

 دارد رواج سکه قلب هنر ، رفيق

 عیب مني که کنون پاک و بی غشم 

اینفوگرافیک: چگونه با غلبه بر استرس، شادی را افزایش دهیم...؟!

 

 

 

 

آخرین ماه...!



من بر این ابری که این سان سوگوار

اشک بارد زار زار

دل نمی سوزانم ای یاران ، که فردا بی گمان


در پی این خنده ، می خندد بهار

ارغوان می خندد از شوق گل افشانی

نسترن می تابد و باغ است نورانی

بید ، سرسبز و چمن ، شاداب ... مرغان ، مست مست

گریه کن ای ابر پربار زمستانی
...

گریه کن زین بیشتر ، تا باغ را فردا بخندانی

گفته بودند از پی هر گریه آخر خنده ای ست

این سخن بیهوده نیست

زندگی مجموعه ای از اشک و لبخند است


خنده ی شیرین فروردین...

بازتاب گریه ی پربار "اسفند" است...!

ای زمستان ، ای بهار

بشنوید از این دل ، تا جاودان امیدوار

گریه ی امروز ما هم ، ارغوان خنده می آرد به بار...!

"فریدون مشیری"

ادامه نوشته

ولنتاین شمام مبارک...!


شازده کوچولو پرسيد: تو که هستی؟! چه خوشگلی...! 

روباه گفت: من روباه هستم...

شازده کوچولو به او تکليف کرد که بيا با من بازی کن... 

من آنقدر غصه به دل دارم که نگو... 

روباه گفت: من نمی‌توانم با تو بازی کنم ، مرا اهلی نکرده‌اند...! 

شازده کوچولو آهی کشيد و گفت: ببخش...! 

اما پس از کمی تامل باز گفت: 

"اهلی کردن" يعنی چه...؟!

روباه گفت: تو اهل اينجا نيستی ، پی چه می‌گردی...؟!

شازده کوچولو گفت: من پی آدم ها می‌گردم...!

حالا بگو "اهلی کردن" يعنی چه...؟!

روباه گفت: آدم ها تفنگ دارند و شکار می‌کنند ، اين کارشان آزارنده است... 

مرغ هم پرورش می‌دهند و تنها فايده‌شان همين است ، تو پی مرغ می‌گردی؟!

شازده کوچولو گفت: نه ، من پی دوست می‌گردم....

نگفتی "اهلی کردن" يعنی چه...!

روباه گفت: "اهلی کردن" چيز بسيار فراموش شده‌ای است...! 

يعنی "علاقه ايجاد کردن...!" 

_ علاقه ايجاد کردن...؟!!

روباه گفت: البته تو برای من هنوز پسربچه‌ای بيش نيستی... 

مثل صدها هزار پسربچه ديگر...!

من نيازی به تو ندارم ، تو هم نيازی به من نداری... 

من هم برای تو روباهی هستم شبيه به صدها هزار روباه ديگر...!

ولی تو اگر مرا اهلی کنی ، هر دو بهم نيازمند خواهيم شد... 

تو برای من در عالم ، همتا نخواهی داشت...

و من برای تو در دنيا ، يگانه خواهم بود...!

در زمین فقط چیزهایی را که اهلی کنی می توانی بشناسی...

آدم ها دیگر وقت شناختن هیچ چیز را ندارند... 

 آدم ها این حقیقت را فراموش کرده اند ، اما تو نباید فراموش کنی که

"تو مسئول همیشگی کسی می شوی که اهلیش کرده ای...!"


 


ولنتاین فقط روز عشاق نیست...!

روز همه کسانیه که تو زندگیمون هستند و دوستشون داریم...!

مظلومیت محض...!

حتی در شطرنج هم کسی به گرفتن سرباز نمی بالد...!



این پیاده می‌شود ، آن وزیر می‌شود

صفحه چیده می‌شود ، دار و گیر می‌شود

این یکی فدای شاه‌ ، آن یکی فدای رُخ‌

در پیادگان چه زود ، مرگ و میر می‌شود...!

فیل کج‌روی کند ، این سرشت فیل هاست‌

کج‌روی در این مقام دلپذیر می‌شود

اسپ خیز می‌زند ، جست‌وخیز کار اوست‌

جست‌وخیز اگر نکرد ، دستگیر می‌شود

آن پیاده ی ضعیف ، راست راست می‌رود...!

کج اگر که می‌خورَد ، ناگزیر می‌شود

هرکه ناگزیر شد ، نان کج بر او حلال‌

این پیاده قانع است‌ ، زود سیر می‌شود...!

آن وزیر می‌کُشد ، آن وزیر می‌خورد

خورد و برد او چه زود ، چشمگیر می‌شود

ناگهان کنار شاه ، خانه‌بند می‌شود

زیر پای فیل‌، پهن‌، چون خمیر می‌شود

آن پیاده ی ضعیف عاقبت رسیده است‌...!

هرچه خواست می‌شود ، گرچه دیر می‌شود

این پیاده‌، آن وزیر ، انتهای بازی است‌...!

این وزیر می‌شود ، آن به‌زیر می‌شود...!

قضاوت...!

یاد من باشد...!

یاد من باشد فردا دم صبح ، جور دیگر باشم...

بد نگویم به هوا ، آب ، زمین

مهربان باشم با مردم شهر

و فراموش کنم هر چه گذشت...!

خانه ی دل ، بتکانم از غم

و به دستمالی از جنس گذشت

بزدایم دیگر ، تار کدورت ، از دل

مشت را باز کنم ، تا که دستی گردد...

دست در دست زمان بگذارم

یاد من باشد فردا دم صبح

به نسیم ، از سر صدق ، سلامی بدهم

و به انگشت ، نخی خواهم بست

تا فراموش نگردد فردا

زندگی شیرین است ، زندگی باید کرد...

گرچه دیر است ، ولی

کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ، شاید

به سلامت ز سفر برگردد...!

بذر امید بکارم در دل ، لحظه را دریابم

من به بازار محبت بروم فردا صبح

مهربانی خودم ، عرضه کنم

یک بغل عشق از آن جا بخرم

یاد من باشد فردا حتما

به سلامی ، دل همسایه ی خود شاد کنم

بگذرم از سر تقصیر رفیق...!!

بنشینم دم در ، چشم بر کوچه بدوزم با شوق

تا که شاید برسد همسفری ، ببرد این دل ما را با خود

و بدانم دیگر ، قهر هم چیز بدی ست...!

یاد من باشد فردا حتما

باور این را بکنم ، که دگر فرصت نیست

و بدانم که اگر دیر کنم ، مهلتی نیست مرا

و بدانم که شبی خواهم رفت

و شبی هست ، که نیست ، پس از آن فردایی

یاد من باشد ، باز اگر فردا غفلت کردم

آخرین لحظه ی از فردا شب

من به خود باز بگویم این را...

مهربان باشم با مردم شهر

و فراموش کنم هر چه گذشت...!


"یه شعر خیلی قشنگ و دلنشین از فریدون مشیری"

آسمون دیروز شهر ما...!




پ.ن :
خیلی قشنگ بود حالت این ابرا دیروز عصر ...
از نمای بالای پارک سرچشمه...
یه عکس انداختم برا دل خودم...
اما الان دلم خواست شمام ببینین...

ما آدما...!

بعضی از آدم ها را باید چند بار خواند تا معنی آن ها را فهمید... 

و بعضی از آدم ها را باید نخوانده کنار گذاشت... 

بعضی آدم ها جلد زرکوب دارند... بعضی جلد ضخیم...

بعضی جلد نازک... و بعضی اصلا جلد ندارند...!

بعضی آدم ها با کاغذ کاهی نا مرغوب چاپ می شوند...

و بعضی با کاغذ اعلا...

بعضی آدم ها ترجمه شده اند... و بعضی تفسیر می شوند...!

بعضی از آدم ها تجدید چاپ می شوند...

و بعضی از آدم ها فتو کپی آدم های دیگرند...!

بعضی از آدم ها دارای صفحات سیاه و سفیدند...

و بعضی از آدم ها صفحات رنگی و جذاب دارند...

بعضی از آدم ها قیمت پشت جلد دارند...

و بعضی از آدم ها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند...!

بعضی از آدم ها را باید جلد گرفت و خوب از آن ها مراقبت کرد...

بعضی از آدم ها هم نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته و اجرا می شوند...

بعضی از آدم ها فقط جدول سرگرمی اند

و بعضی ها معلومات عمومی...!

بعضی از آدم ها خط خوردگی دارند...

و بعضی از آدم ها غلط های چاپی فراوان...

از روی بعضی از آدم ها باید مشق نوشت

و از روی بعضی آدم ها جریمه...!

حالا به راستی...

ما کدام نوع از این آدم هاییم...؟!

ادامه نوشته

بی ربط نوشت...!

دیروز تو مدرسه یه موردی پیش اومد که اصلا در سطح انتظار من نبود...اصلا...

همینطور که با تعجب به موضوع پیش اومده گوش می دادم... یکی از همکارا گفت :

نکنه کوچیک بودی دستتو به قورباغه گذاشتی...؟!!

از این جمله ظاهرا خیلی بی ربط هیچی متوجه نشدم تا اینکه بهم توضیح دادن که این یه ضرب المثله و در مورد آدمایی به کار می ره که به قول معروف دستشون نمک نداره...!

خوب من فکر می کنم اینکه آدم در مقابل کارایی که با میل و رغبت برای کسی یا جایی انجام می ده از این و اون انتظار جواب داشته باشه خیلی بده...

و فکر می کنم آدمیت ما آدما ایجاب می کنه که در هر شرایطی که می تونیم با هم دوستی و همکاری داشته باشیم...

و فکر می کنم کمک ما به همدیگه لطف نیست... یه جور وظیفه س...

و فکر می کنم بعدشم اصلا دیگه نباید در اون موارد حرف بزنیم یا مدام بخواییم کارایی را که کردیم به روی آدما بیاریم...

اما خوب من فکر می کنم یه چیز دیگه هم توی ما آدما باید باشه و اونم انصافه...!

فکر کن تو هیچ توقعی از یه نفر نداری...

هیچی... فقط می خوای وظایفشو انجام بده در حد معمول...

همه جور همکاریم تو این زمینه باهاش داشتی...

حتی اضافه تر از وظیفه ت...!

همکاری هایی که اون شدیدا بهش نیاز داشته تا بتونه به کاراش برسه...

بعد به خاطر پیش اومدن یه مورد اضطراری توی محل کار ، تو  یه کار خیلی کوچیک و موقت ازش می خوای که اونم نه به خاطر تو ... بلکه به خاطر یه همکار دیگه ش انجام بده...

و اون خیلی راحت در مقابل کاری که ازش می خوای واکنش نشون می ده...!!

خیلی راحت...!

من که وقتی فکر می کنم چرا ما آدما اینقدر راحت می تونیم نقاب عوض کنیم از تعجب سرم گیج می ره...

یعنی مگه یه آدم چقدر می تونه نقش بازی کنه...؟!

فکر کن یه مدعای دوستی در عرض چند دقیقه بشه دشمن...

و واکنشی نشون بده که قطعا بعدش پشیمون می شه...

"باید مطلب خشم وبلاگ مرضیه خانومو بدم بعضیا بخونن...!"

البته اینجور مواقع سکوت ، بهترین بازخورده برای اینگونه رفتارهای لحظه ای طرف مقابل...

ولی من آرزو می کنم که این موارد باعث نشه ما آدما تو روابطمون با همدیگه بی تفاوتی و سردی و خشک بودنو انتخاب کنیم...

هر چند که شاید اینطوری آسیب کمتری ببینیم...!

پ.ن:

به جای این حرفا پاشم برم اداره... یازده جلسه دارم ... قراره جایزه بگیرم...

با سه تا از همکارای دیگه اقدام پژوهی برنده شدیم...!

سهراب...!


مانده تا برف زمين آب شود

مانده تا بسته شود اين همه نيلوفر وارونه چتر

ناتمام است درخت‌...!

زير برف است تمنای شنا كردن كاغذ در باد

و فروغ  تر چشم حشرات

و طلوع سر غوك ، از افق درك حيات‌

مانده تا سينی ما پر شود از صحبت سنبوسه و عيد

در هوايی كه نه افزايش يك ساقه ، طنينی دارد

و نه آواز پری می رسد از روزن منظومه برف

تشنه ی زمزمه ام‌...!

مانده تا مرغ سرچينه ی هذيانی اسفند ، صدا بردارد

پس چه بايد بكنم...؟!

من كه در لخت ترين موسم بی چهچه ی سال

تشنه ی زمزمه ام...؟!

بهتر آن است كه برخيزم

رنگ را بردارم

روی تنهايی خود نقشه ی مرغی بكشم...!


پ.ن :

الان داره برف میاد و من از پشت شیشه پنجره می بینمش...

خداییش چقدر قشنگه برف...

صاف و سفید و ساده...

پاک و خالص و یکرنگ...

کاش ما آدما هم مثل همین دونه های برف بودیم...!

از ایمیلام...!

هرگز تسلیم نشو

معجزه هر روز رخ می دهد

شاید فردا روز تو باشد...!


 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com


خوب هم که باشی از بس که بدی دیده اند ، خوبی هایت را باور نمی کنند...!


 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com


گاه آدمی بی تفاوت نیست...

فقط دیگر کسی برایش متفاوت نیست ...!


 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com


میزان عشق به شدت اون نیست ... به مدت دوام اونه...!


 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com


سخت ترین مسئله آن است که تنها راه حلّش ، گذر زمان باشد ...!

                      

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com


زیاد خوب نباش ... زیاد هم دم دست نباش ...

زیاد که خوب باشی دل آدم ها را میزنی ...

آدم ها این روزها عجیب به خوبی آلرژی پیدا کرده اند ...

زیاد که باشی ، زیادی می شوی ، حیف می شوی ...!


 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com


آدمها  زود عوض می شوند ... 

آنقدر زود که تو فرصت نمی کنی به ساعتت نگاه بیندازی

و  ببینی چند دقیقه بین دوستی تا دشمنی فاصله افتاده ...!


 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com


واحد اندازه گیری فاصله ، متر نیست...

اشتیاق است...

مشتاقش که باشی ، یک قدم هم فاصله ای دور است...!


 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com


نه اسمش عشق است ، نه علاقه و نه حتی عادت

حماقت محض است دلتنگ کسی باشی که دلش با دیگری ست...!


 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com


عاشق شدن را همه بلدند...

اما افراد کمی هستند که بلدند در یک عشق به مدت طولانی بمانند...!

استاد شهریار...!

زمستان پوستین افزود بر تن ، کدخدایان را

ولیکن پوست خواهد کند ، ما یک لا قبایان را

ره ماتم سرای ما ، ندانم از که می پرسد

زمستانی که نشناسد در دولت ، سرایان را

به دوش از برف بالاپوش ، خز ارباب می آید

که لرزاند تن عریان بی برگ و نوایان را

به کاخ ظلم باران هم که آید سر فرود آرد

ولیکن خانه بر سر کوفتن داند ، گدایان را

طبیب بی مروت کی به بالین فقیر آید

که کس در بند درمان نیست ، درد بی دوایان را

به تلخی جان سپردن در صفای اشک خود بهتر

که حاجت بردن ای آزاده مرد ، این بی صفایان را

به هر کس مشکلی بردیم و از کس مشکلی نگشود

کجا بستند یا رب دست آن مشکل گشایان را

نقاب آشنا بستند کز بیگانگان رستیم

چو بازی ختم شد بیگانه دیدیم آشنایان را

به هر فرمان آتش ، عالمی در خاک و خون غلطید

خدا ویران گذارد کاخ این فرمانروایان را

به کام محتکر روزی مردم دیدم و گفتم

که روزی سفره خواهد شد شکم ، این اژدهایان را

به عزت چون نبخشیدی به ذلت می ستانندت

چرا عاقل نیندیشد هم از آغاز پایان را

حریفی با تمسخر گفت زاری شهریارا بس

که می گیرند در شهر و دیار ما گدایان را...!

یلدا...!

 یادمان باشد ، زندگی آنقدر کوتاه است

که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن گرفت...!




محفل آریایی تان طلایی           دل هایتان دریایی           شب هایتان یلدایی

 

مبارک باد این شب اهورایی...

نلسون ماندلا...!


مهم این نیست که قشنگ باشی ، قشنگ این است که مهم باشی...

حتی برای یک نفر...!

کوچک باش و عاشق... که عشق می داند آئین بزرگ کردنت را

ما هم به ذهن سلیم و هم قلب نیازمندیم

شکوه زندگی این نیست که هرگز به زانو در نیائیم

در این است که هر بار افتادیم دوباره برخیزیم

موفقیت به پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن

هر روز صبح در جنگل آهوئی از خواب بیدار می شود که می داند باید از شیر تندتر بدود

تا طعمه او نگردد

و شیری که می داند باید از آهوئی تندتر بدود تا گرسنه نماند...

مهم نیست که شیر باشی یا آهو...

با طلوع هر آفتاب با تمام توان آماده دویدن باش...!


زندگی شگفت انگیز است ، فقط اگر بدانید که چطور زندگی کنید

گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر

با اعتماد به نفس زمان حال را بگذران

و بدون ترس برای آینده آماده شو...!

علي مظفري...!

خدا شاهد است

كه من در شراب دل انگيز باران طمع مي كنم

و از بارش نرم اين واژه ها

دچار چنان لذتي مي شوم

كه رگبرگ پندار من

تا عروج طربناك غم مي تند

و غم ، خنده آور ترين غصه ام مي شود...!

ﻣﺴﻴﺤﺎ ﺑﺮﺯﮔﺮ...!

ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻴﺶﺗﺮ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﭽﺴﺒﻲ ﺁﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻴﺶﺗﺮ ﻣﻲﺗﺮﺳﺎﻧﻲ...!

ﺁﻥﻫﺎ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮔﺮﻳﺨﺖ ، ﺯﻳﺮﺍ ﺁﺯﺍﺩﻱ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ...

ﻣﻴﻞ ﺑﻪ ﺁﺯﺍﺩﻱ، ﺍﺯ ﻫﻤﻪﻱ ِ ﺍﻣﻴﺎﻝِ ﺁﺩﻣﻲ ﻗﻮﻱﺗﺮ ﻭ ﮊﺭﻑﺗﺮ ﺍﺳﺖ

ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻟﻴﻞ... گاهي ﺍﺯ ﻋﺸﻖ نيز ﻣﻲﺗﻮﺍﻥ ﮔﺬﺷﺖ

ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺁﺯﺍﺩﻱ نه...!

ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ، ﺳﻌﺎﺩﺕِ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕِ ﺗﻮﺳﺖ

ﺧﻠﻮﺕ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ، ﻫﻨﺮ ﺍﺳﺖ...

ﻫﻨﺮ ﺧﻮﺩﺷﻨﺎﺳﻲ...ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ...ﺗﻤﺮﻛﺰ ﺩﺭ ﺧﻮﻳﺸﺘﻦ

ﻓﺮﺍﻏﺖ ﺍﺯ ﻧﻴﺎﺯ ِ ﺷﺪﻳﺪ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﻱ...

ﺁﺳﻮﺩﮔﻲ ﻭ ﺍُﻧﺲ ﺑﺎ ﺧﻮﻳﺸﺘﻦ ﺍﺳﺖ...

ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ، ﺳﻌﺎﺩﺗﻲﺳﺖ ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﺭ

ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺩﺭ ﺟﺎﻥ ِ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﻳﺸﻪ ﺑﺪﻭﺍﻥ

ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺑﺎ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﻛﻦ

ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻲﺗﻮﺍﻧﻲ ﺩﺍﺷﺘﻪﻫﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺳﻬﻴﻢ ﺷﻮﻱ

ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﻱ ﻭ ﺷﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﻲ

ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻲﺗﻮﺍﻧﻲ ﺁﻭﺍﺯ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻫﺴﺘﻲ ﻃﻨﻴﻦﺍﻧﺪﺍﺯ ﻛﻨﻲ

ﺩﺳﺖ ﺑﻴﻔﺸﺎﻧﻲ ﻭ ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻛﻪ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎ ﻣﻲﮔﺬﺭﻧﺪ ﻭ ﻣﻲﺭﻭﻧﺪ

ﺑﺎ ﺣﺴﺮﺕ ﺑﻪ ﭘﺸﺖِ ﺳﺮ ﺧﻮﻳﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﻜﻨﻲ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦﺷﺎﻥ ﺗﺄﺳﻒ ﻧﺨﻮﺭﻱ

ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺵ...

ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺧﻮﺩ ، ﺑﻨﺪ ﻧﺴﺎﺯ...!

ﻣﻬﻢ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﻟﻲ ﻋﺎﺷﻖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻲ

ﻣﻌﺸﻮﻕ ﺍﮔﺮ ﺭﻓﺖ، ﺑﮕﻮ ، ﺭﻭ ، ﭼﻪ ﺑﺎﻙ! ﻛﻪ ﻋﺸﻖ ﻫﺴﺖ...!

ﺍﮔﺮ ﺷﺎﻟﻮﺩﻩﻱ ِ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﺑﺼﻴﺮﺕ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻲ

ﻫﺮ ﻋﺸﻖ ِ ﺗﺎﺯﻩﺍﻱ ، ﺩﻳﺮ ﻳﺎ ﺯﻭﺩ

ﺑﺮﺍﻳﺖ ﻛﺎﺑﻮﺳﻲ ﺩﻫﺸﺘﻨﺎﻙ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ...

ﻫﻨﺮ ِ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻣﻮﺯ

ﻫﻨﺮ ِ ﺑﺎ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ، ﺳﻌﺎﺩﺗﻤﻨﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻣﻮﺯ

ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻫﺮ ﭼﻴﺰ ﺍﻣﻜﺎﻥﭘﺬﻳﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ

ﻛﺘﺎﺏ ِ ﺩﺍﻧﻪ ﺩﺭ ﻋﺸﻖ مي ﺷﻜﻔﺪ...!

كاراته...!

4 تا از اين فسقلياي من ، تو مسابقات سطح شهر ، رتبه برتر آوردن...

دكتر حسابي...!

یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت:

 شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید...

من که نمی خواهم موشک هوا کنم...

من فقط می خواهم در روستایمان معلم شوم...!

 
دکتر جواب داد:

تو اگر نخواهی موشک هوا کنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول...

ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا

 نخواهد موشک هوا کند...!

دکتر شریعتی...!

در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می‌کنند اما برای حسینی که آزاده زندگی کرد٬می‌گریند...!

حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود.افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند...!


اگر در جامعه ای فقط یک حسین و یا چند ابوذر داشته باشیم هم زندگی خواهیم داشت هم آزادی هم فکر و هم علم و هم محبت ، هم قدرت و سرسختی خواهیم داشت و هم دشمن شکنی و هم عشق به خدا...!

 

از كودك حسین گرفته تا برادرش، و از خودش تا غلامش، و از آن قاری قرآن تا آن معلم اطفال كوفه، تا آن مؤذن، تا آن مرد خویشاوند یا بیگانه، و تا آن مرد اشرافی و بزرگ و باحیثیت در جامعه خود و تا آن مرد عاری از همه فخرهای اجتماعی، همه برادرانه در برابر شهادت ایستادند تا به همه مردان، زنان، كودكان و همه پیران و جوانان همیشه تاریخ بیاموزند كه باید چگونه زندگی كنند ...!

 

از هنگامی كه به جای شیعه علی بودن و شیعه حسین بودن و شیعه زینب بودن، یعنی «پیرو شهیدان بودن» ، زنان و مردان ما «عزادار شهیدان» شده‌اند و بس، در عزای همیشگی مانده‌ایم!

 

حسین یك درس بزرگ‌تر ازشهادتش به ما داده است و آن نیمه‌تمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است. مراسم حج را به پایان نمی‌برد تا به همه حج‌گزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مؤمنان به سنت ابراهیم، بیاموزد كه اگر هدف نباشد، اگر حسین نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوی است...!

 

امام حسین‏ یك شهید است كه حتى پیش از كشته شدن خویش به شهادت رسیده است؛ نه در گودى قتلگاه، بلكه در درون خانه خویش، از آن لحظه كه به دعوت ولید - حاكم مدینه - كه از او بیعت مطالبه مى ‏كرد، «نه» گفتُ .این، «نه» طرد و نفى چیزى بود كه در قبال آن، شهادت انتخاب شده است و از آن لحظه، حسین شهید است...!


فتواى حسین این است: آرى! در نتوانستن نیز بایستن هست...!

 

حسین ضعیفی که باید برای او گریست نبود... آموزگار بزرگ شهادت اكنون برخاسته است تا به همه آنها كه جهاد را تنها در توانستن مى ‏فهمند و به همه آنها كه پیروزى بر خصم را تنها در غلبه، بیاموزد كه شهادت نه یك باختن، كه یك انتخاب است؛ انتخابى كه در آن، مجاهد با قربانى كردن خویش در آستانه معبد آزادى و محراب عشق، پیروز مى ‏شود و حسین «وارث آدم» - كه به بنى‏آدم زیستن داد - و «وارث پیامبران بزرگ» - كه به انسان چگونه باید زیست را آموختند ...!

 

آنها كه تن به هر ذلتى مى ‏دهند تا زنده بمانند، مرده‏ هاى خاموش و پلید تاریخند و ببینید آیا كسانى كه سخاوتمندانه با حسین به قتلگاه خویش آمده ‏اند و مرگ خویش را انتخاب كرده ‏اند - در حالى كه صدها گریزگاه آبرومندانه براى ماندنشان بود و صدها توجیه شرعى و دینى براى زنده ماندن شان بود - توجیه و تأویل نكرده ‏اند و مرده‏ اند، اینها زنده هستند؟ آیا آنها كه براى ماندن‏شان تن به ذلت و پستى، رها كردن حسین و تحمل كردن یزید دادند، كدام هنوز زنده ‏اند...؟!